زبانحال مادر وهب بن عبدالله خطاب به پسرش
مسیح خوانده مرا؛ وقـت امتحان من است زمان، زمان رجز خواندن جوان من است از آســمــان چــهــارم مــسـیـح مـی بــارد چـقـدر مـنـتـظـر رعـدِ آسـمـان مـن اسـت به کف بگـیر سرت را برای یاری عـشق سـرت مـقـدمـۀ سـرخ داسـتـان مـن اسـت برو که پیکر مصلوب و بی سرت پـسرم در امـتـداد مـسـیـر خـدا، نـشـان من است نـمـاز آخـر خـود را اقـامـه کـن در خـون بـرو که بـدرقـهات نـغـمـه اذان مـن است اگر چـه بعـد تو صحـراسـت خـانـه ام اما دلم خوش است که زینب هم آشیان من است |